این روش را بهجای تنبیه کودکان امتحان کنید
واقعاً درماندهاید؛ فکر میکنید والدین بینظیری هستید. داد میزنید؛ سعی میکنید دلیل بیاورید: «نه؛ ما خواهرت را نمیزنیم. او تنها خواهری است که داری و اگر او را بزنی و زخمی کنی، مدت زیادی زنده نخواهد ماند.» چنین رفتاری با فرزندان همیشه خوب است.
دلیل آوردن شیوۀ تفکر و نحوۀ حل مسئلهشان را تغییر میدهد و بهرۀ هوشی آنان را میافزاید اما رفتارشان را تغییر نمیدهد. خودتان هم میدانید چون همیشه این عبارت بینظیر را به کار میبرید: «هزار بار به تو گفته بودم». نتایج آخرین پژوهشها نشان میدهد که تنبییه، دستور یا توصیه رفتار انسان را چندان تغییر نمیدهد.
یکی از روان شناسان کودک استدلال میکند که برای ازبینبردن رفتارهای مشکلدار در بچهها تنبیه درواقع وقت تلفکردن است. این روش را بهجای تنبیه امتحان کنید.
تنبیه وقت تلفکردن است
فرض کنید که یک کودک مشکلدار دارید. اگر نوپاست، ممکن است خواهر یا برادر خود را بزند یا زمانی که صبح اول وقت برای رسیدن به جلسۀ کاری عجله دارید، کفشهایش را نمیپوشد. اگر نوجوان است، احتمالاً در جروبحثهای فراوانی که با هم دارید، با حرفهای زشت و رکیک شما را گلولهباران میکند. خب، پاسخ این است که تنبیهشان کنید؛ درست است؟
آلن کزدین، رئیس مرکز تربیت فرزندان در دانشگاه ییل، نظر متفاوتی دارد. تنبیه ممکن است سبب شود که شما احساس بهتری داشته باشید؛ اما رفتار بچه را تغییر نمیدهد. بهجای تنبیه، آلن طرفدار شگردی اصلاحی است که در آن والدین، تا زمانی که رفتار منفی نهایتاً محو شود، رفتاری را که از بچه میخواهند، بهطور مثبت تقویت میکنند.
در حالی که مشغول تهیۀ مجموعۀ اخیر گزارشهایم دربارۀ کودکآزاری بودم، به این تشخیص رسیدم که والدین تقریباً سه دسته هستند. تعداد کمی از والدین ظاهراً بهطرزی شهودی آنچه باید را بهنحو مطلوب و کاملی انجام میدهند. منظورم مادران و پدرانی است که جدول برنامۀ روزانۀ منظمی دارند و بستههای میانوعده حاوی هویجهای کوچک ارکانیگ را همیشه دمدست آماده دارند.
گروه کوچکتری از والدین نیز هستند که بهشکل وحشتناکی با فرزندانشان بدرفتاری میکنند و آنان را آزار میدهند. اما بهطور کلی بزرگترین گروه، والدینی هستند که در این میانه قرار دارند. از بدرفتاری فاصله دارند؛ اما والدین ایدئالی نیز نیستند. گرفتار و مشغولاند و همواره زیر فشار عصبی؛ بنابراین یک روز بسیار آسانگیر و روز دیگر بسیار سختگیرند. در ارتباط با روانشناسی کودک یا از دانش لازم بیبهرهاند یا دانشی که در اختیار دارند، قدیمی و منسوخ است؛ بنابراین خود را به آبوآتش میزنند تا بفهمند چه باید بکنند.
والدین در این گروه میانه ممکن است به کزدین و مساعدتهایش در زمینه تربیت فرزند مراجعه کنند. با کزدین دربارۀ این روش غیرمعمولش صحبت کردهام. در زیر متن ویراستۀ گفتوگوی من با او را میخوانید.
کازان: مردم ایدههای خود را دربارۀ بچهداری و تربیت فرزندان از کجا میآورند؟ چه چیزی تعیین میکند که کسانی که بچه دارند، چه نوع پدر و مادری خواهند بود؟
کزدین: اینکه هر فرد چه جور پدر یا مادری برای فرزندش باشد، تنها از طریق والدین خودش تعیین یا دیکته نمیشود؛ مثلاً اکثر کودکانی که موردآزار قرار میگیرند، برای فرزندانشان پدر و مادری آزاردهنده نخواهند بود. ازسویدیگر باید گفت برخی مسائل از دو راه منتقل میشود؛ یکی از آنها سرمشق قراردادن است. سرمشق و الگوبودن تأثیر بسیاری بر فرد دارد؛ اما والدین اغلب بهطرزی سازنده و راهبردی از آن استفاده نمیکنند.
اموری که والدین الگو و نمونهای از آن خواهند بود، بیشترِ مواقع بر چگونگی رفتار کودکان، هم در مقام کودک و هم در مقام بزرگسال، تأثیر میگذارد. برای نمونه شیوهای که والدین برای اِعمال انضباط بر فرزندانشان از آن استفاده میکنند، همانی خواهد شد که کودکان، همبازیها و همسالان خود را از آن طریق منضبط میسازند. والدینی که طعنه و کنایه میزنند، کودکی خواهند داشت که برای همسالانش فردی طعنهزن با گفتاری کنایهآمیز خواهد بود. هر چه یک کودک از طرف پدر و مادرش بیشتر موردضربوشتم قرار گیرد، همسالان خود را نیز بیشتر خواهد زد.
مسئلۀ دیگر این است که مغز ما بهشکلی ساختار یافته است که در میان موضوعات مختلف، موضوعات منفی را از محیط بیرون بکشد. از دیدگاه نظریۀ تکامل، اینطور فهمیده میشود که مغز ما بهشکلی انتخابی عمل میکند. فرض کنید همراه یا همسر یا فرزندی دارید. اگر او ده کار خوب انجام دهد، تمام حواس شما به آن یازدهمین کاری خواهد بود که شما دوست ندارید و او انجام میدهد.
اکنون در میان انتخابهای متنوع موجود شروع به جستوجو خواهید کرد. آنچه در مخزن [یادگرفتهها] دارید، احتمالاً چیزی است که از والدین خود و نیز دیگر اطرافیان و بستگان خود گرفتهاید.
این چیزی است که توسط شخصیت فرد نیز دیکته میشود. برای مثال، شخصیت فرد ممکن است اندکی بیمحابا و بیپروا باشد. برخی ممکن است بیشتر برونگرا و برخی بیشتر درونگرا باشند و تمام اینها نیزعادی است.
تنبیه راه خلاصی از شرّ رفتار منفی کودک نیست.
چیزی که «خُلقوخو» نامیده میشود، گرایش و وضعیتی فیزیولوژیک است که از لحظۀ تولدآشکارا قابلتشخیص است. برای مثال، کودکان کمسن که خلقوخویی منعطف و سازشپذیر دارند، اگر بهمحض گرسنگی به آنها غذا داده نشود، چندان برایشان سخت نخواهد بود. اگر مادرشان آنها را بهدست افراد ناآشنا بدهد تا برای مدتی کودک را نگه دارند، شروع به گریه و بغض نمیکنند. اینها صرفاً تفاوتهایی کاملاً عادی در انسانهاست. بنابراین همین خلقوخوست که میزان تابآوردن والدین مقابل واکنش فرزند را تعیین میکند.
تنبیه وقت تلفکردن است
یا بیایید فرض کنیم که شما یکی از مادرانی هستید که افسردگی پس از زایمان دارید. اگر این مشکل برای مدت زیادی طول بکشد، واقعاً شیوۀ بزرگکردن فرزندتان تغییر میکند. در چنین وضعیتی شما همدلی و مهربانی کمتری دارید.